ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بودا به دهی سفر کرد . زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد. بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد . کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت: این زن، هرزه است به خانهی او نروید.
بودا به کدخدا گفت: یکی از دستانت را به من بده، کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت . آنگاه بودا گفت : حالا کف بزن
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند
بودا لبخندی زد و پاسخ داد: هیچ زنی نیز نمیتواند به تنهایی هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند. بنابراین مردان و پولهایشان است که از این زن، زنی هرزه ساخته است!
سلام ناناس
وبت ترکونده
به منم سر بزن
سلام
خیلی مطالبت قشنگ بود. همه رو تا آخر همین امروز خوندم. می دونم آخرین مطلبش واسه پارساله
ای کاش ادامه میدادی. خیلی از مطالبت رو با اجازت تو فیس بوکم
گذاشتم
سلام
منم تازه با این وب آشنا شدم!
خیلی عالیه!
اگه یه سری به وبلاگم بزنین و اگه خوشتون اومد منو لینک کنین خوشحال میشم!
مرسی خیلی قشنگ بود
سلام
مطلب زیبایی بود با اجازتون کپیش کردم تا داخل وبلاگم بزارم..
موفق و موئد باشید
man kol e matalebeto khondam montazere mataleb jadid tar hastam